سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
دل چو پرگار به هر سو دورانی میکرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
مطرب از درد محبت عملی میپرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود
میشکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود
شرح غزل “سالها دفتر ما در گرو صهبا بود”
1.سالها دفتر دانایی ما در گرو شراب و رونق میکده معرفت نیز از درس عشق و دعای ما بود .
2. خوبی پیر مغان را ببین که هر چه ما بدمستان و عربده جویان کردیم در چشم برزگواری او زیبا و خوشایند بود .
3. دفتر خرد و دانایی ما را با می بشویید و پاگ کنید زیرا که دیدم و دانستم که چرخ گردون در اندیشه ازردن دل دانایان است .
4. ای دل ف اگر زیبایی را میشناسی از زیبارویان آن ملاحتی را بخواه که از عشق بر میخیزد زیرا کسی این سخن را گفته که در علم نظر و بینش بینا و خردمند بود .
5. اگه چه دل چون پرگار به هر سو چرخش میکرد اما در دایره عشق سرگشته ای استوار بود.
6. مطرب و رانشگر از درد عشق ، اهنگی مینواخت که حتی دانایان جهان نیز از غم خون از مژگان می ریختند.
7. از شادمانی بر لب جوی ، چون گلی شکفته می شدم زیرا که سایه آن سرو قامت بر من افتاده بود .
8. پیرگلگون رخسار اجازه کین توزی و سخن چینی درباره صوفیان کبود جامه را به من نداد وگرنه داستانها از آنان باز می گفتم
9. سکه ناخالص زراندود و حافظ نزد او خرج نشد ( زیرا ارزش نداشت) و از طرفی سوداگر نبیز در ای سودا از تمامی عیبهای پنهانی آگاهی داشت .
پیام بگذارید