یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق
هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود
ای معبر مژدهای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود
نقش میبستم که گیرم گوشهای زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرم
کار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بود
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
شرح غزل
بیت اول: سحر گاه دیروز چنین پیش آمد که چند جامی بزنم و از شوق بوسیدن لب ساقی، شراب به کامم شیرین و خوشگوار آمد.
بیت دوم:به سبب مستی می خواستم بار دیگر با محبوبه دوره جوانی ، رجوع کنم ، اما میان ما طلاق قطعی واقع شده بود
بیت سوم:در راه طریقت به هر کجا و به هر مرحله که رسیدیم ، دیدیم که کار جمال پرستی با سلامت و ایمنی منافات و فاصله دارد
بیت چهارم: ساقی! دم به دم جام می بده که در طی طریقت الی الله ، هر کس که عاشقانه و مستانه گام ننهاد به کوره راه دو رنگی و نفاق خواهدشد.
بیت پنجم: ای خوابگزار ، تعبیری خوش و خوب بنما که در رویای شیرین بامدادی شب پیش، دیدم که خورشید با من هم اطاق شده بود
بیت ششم: در این نقشه و تدبیرم بودم که از آن چشم مست دوری و کناره گبری کنم اما از دوری آن خم ابرو ، صبرو طاقتم طاق شده
بیت هفتم:ساعتی که حافظ این شعر مغشوش را ( که هر بیتی مفهومی دارد) می سرود ، پرنده فکرش در بند آرزوهای دل افتاده و حالتی آشفته داشت
بیت هشتم:اگر شاه یحیی از روی جوانمردی به یاری دین نمی شتافت ، کار و کشور و دین از روش صحیح و نظم وترتیب خارج می شد.
پیام بگذارید