غزل شمارهٔ ۲۱۳ به همراه معنی شعر

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۱۳ به همراه معنی شعر

غزل شمارهٔ ۲۱۳ به همراه معنی شعرزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

گوهر مخزن اسرار همان است که بود

حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود

عاشقان زمره ارباب امانت باشند

لاجرم چشم گهربار همان است که بود

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح

بوی زلف تو همان مونس جان است که بود

طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید

همچنان در عمل معدن و کان است که بود

کشته غمزه خود را به زیارت دریاب

زان که بیچاره همان دل‌نگران است که بود

رنگ خون دل ما را که نهان می‌داری

همچنان در لب لعل تو عیان است که بود

زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند

سال‌ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود

حافظا بازنما قصه خونابه چشم

که بر این چشمه همان آب روان است که بود

 

شرح ابیات غزل

یت اول: جواهری که در خزینه سرّی نگهداری می شد به همان حال گذشته موجود و صندوقچه مهر و محبت به همان مُهر و نشان سابق دست نخورده باقی است

بیت دوم: عاشقان ، همان گروهی هستند که بار امانت عشق به دوششان نهاده شده و به ناچار ( در زیر این بار گران ) دیدگان آنها همچنان اشکبار است

بیت سوم:از نسیم صبا پرسش کن ( تا بدانی) که هنوز هم شب تا صبح ، بوی دلاویز گیسوی تو چون گذشته همدم جان من است.

بیت چهارم:کسی خواستار لعل و گوهر نیست و گرنه خورشید جهانتاب همچنان در کار پرورش آنها در معدن و در دل خاک است

بیت پنجم:به دیار عاشق خود که با تیر غمزه تو از پای درآمده است بشتاب که آن عاشق بی چاره به مانند گذشته چشم انتظار تواست

بیت ششم:رنگِ خونِ دلِ ما را که ( لعل وار در وجود خویش ) پنهان می کردی به مانند گذشته ، در لب سرخ فام تو به چشم می خورد

بیت هفتم:گمان می بردم که زلف سیاه تو دیگر راهزن دلها نباشد . سالها گذشت و همچنان به راه ورسم راهزنی خود باقی است

بیت هشتم:حافظ داستان خونابه چشم خود را را باز گو کن ( تا بدانند) که از چشمه دیدگان تو همان خونابه روان است که پیش از این جاری بوده

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type