غزل شمارهٔ ۲۱۵ به همراه معنی

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۱۵ به همراه معنی

غزل شمارهٔ ۲۱۵ به همراه معنیزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود

که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود

حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست

به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود

مباحثی که در آن مجلس جنون می‌رفت

ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود

دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی

ز نامساعدی بختش اندکی گله بود

قیاس کردم و آن چشم جادوانه مست

هزار ساحر چون سامریش در گله بود

بگفتمش به لبم بوسه‌ای حوالت کن

به خنده گفت کی ات با من این معامله بود

ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش

میان ماه و رخ یار من مقابله بود

دهان یار که درمان درد حافظ داشت

فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود

 

 

یت اول: پروردگارا! سحر گاهان در کوچه میکده چه هنگامه وخبر بود که انبوه زیبارویان و ساقیان با شمع و شمعدان از دحام کرده بودند

بیت دوم:(بازگویی) داستان عشق که از حرف و صدابی نیاز ( وبه عهده نگاه واشاره ) است ، با دف ونی وداد و فریاد همراه است

بیت سوم:مذاکراتی که در آن جمع شوریدگان آشفته حال ، جریان داشت بالاتر از گفتگوهایی بود که در مدرسه بر سر مسئله یی در می گرفت

بیت چهارم:دل، از عشوه گری های ساقی راضی و سپاسگزار، ولی از ناسازگاری بخت خود ( که به وصال او نرسید) اندکی گله مند بود

بیت پنجم:در آن چشم جادوگر مخمور خیره شده در یافتم که هزارن جادوگر امثال سامری، در خود جمع دارد

بیت ششم: به او گفتم بوسه یی بده! خندید و گفت از کی؟ میان این کارها معمول بوده است

بیت هفتم:از اقبال خود چشم انتظار نگرش فرخنده و افتخار آمیزی دارم، چرا که ( خوشبختانه) میان ماه وآسمان و چهره خورشید مانند محبوب من در شب پیش حالتِ رودر رویی و رقابت بر قرار شده بود

بیت هشتم:افسوس که دهان یار که داروی درد حافظ را با خود داشت به هنگا بخشش و جوانمردی چه قدر تنگ و کم ظرّفیت بوده

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type