غزل شمارهٔ ۲۳۷به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۳۷به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۲۳۷به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید

فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید

صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش

که آب زندگیم در نظر نمی‌آید

قد بلند تو را تا به بر نمی‌گیرم

درخت کام و مرادم به بر نمی‌آید

مگر به روی دلارای یار ما ور نی

به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید

مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید

وز آن غریب بلاکش خبر نمی‌آید

ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا

ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید

بسم حکایت دل هست با نسیم سحر

ولی به بخت من امشب سحر نمی‌آید

در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز

بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید

ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس

کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید

 

عنی ابیات غزل :

1- اگر يكبار ديگر آن پرنده عرشي صفت بر من وارد شود ، در اين سر پيري عمر ، از دست رفته ام دوباره به من بر مي گردد .

2- از اين اشك چون باران چشمداشت دارم كه برق سعادتي كه از جلو ديدگانم رفته است دوباره ( در آسمان اقبال جهش كرده ) وبه چشم بخورد.

3- از خدا مي خواهم كه آن كسي كه خاك زير پايش به منزله تاج سر من بود بار ديگر به سر من باز گردد. 4-  به دنبال محبوب خود خواهم شتافت و اگر من شخصاً به نزد ياران عزيز برنگردم خبر( جان سپردن) من به آنها خواهد رسيد.

5- اگر گوهر جان خود را به زير پاي يار عزيز نريخته و نثار مقدم او نكنم ، اين جواهر جان ديگر به چه درد من خواهد خورد.

6- اگر در يابم كه ماه تازه سفر كرده من مي گردد از پشت بام خوشبختي تقّاره دولت جديدرا به صدا در خواهم آورد.

7- صداي غلغل نواختن چنگ و خواب شيرين بامدادي مانع كار است و گرنه اگر آه و ناله سحر من به گوش او برسد يقيناً باز خواهد گشت .

8- حافظ از آرزوي ديدار وي چون ماه شام را دارم . همتي كن تا به سلامت به خانه من باز گردد.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type