رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعهای نخرید
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز مینچشید
شرح ابیات غزل
1- خبر خوشی رسید که بهار آمده و سبزه از خاک بَردميده است اگر وجه مقررّی برسد به صرف خرید گلو شراب خواهد رسید .
2- آواز مرغان چمن به گوش رسید، ظرف شراب کجاست ؟ بلبل به نوا وفغان افتاد، چه کسی نقاب از چهره گل به کنار زده است؟
3- آن کسی که سبب زنخدان زیبایی ر ازیر دندان مزّه نکرده است از خوردن میوه های بهشتی چه لذّتی می برد!
4- از دست غم ، شکوه و شکایت مکن که در راه جستن مطلوب آنکه رنجی نبرد به آسایش دست نیافت 5- اکنون که گرداگردِ چهرهِ باغ ، گلِ بنفشه مانندِ خطِّ سبزِ عذارِ دلدار سر برزده ، تو هم از روی ساقی زیبا گلبوسه یی بر گیر.
6- آنچنان ناز و ادای ساقی دل مرا ربوده که میل وهوس گفتگو با کسی دیگر را ندارم .
7- من این خرقه وصله دار که از شراب ، چون
8- اي دوست ، شگفتيهايِ راه عشق زياد است . يكي از آنها شير نر از پيش آهوي دشتِ عشق ، رميده و فرار مي كند .
9- بدون راهنما، پا به سر كوي عشق مگذار كه در اين راه، كسي كه با راهنماييحركت نكند گم خواهد شد.
10- اي راهنمايي كه مرا به حرم محبوب مي رساني از براي خدا ياري ده كه اين صحراي عشقي كه در پيش رو دارم آنچنان وسيع است كه پايان آن پديدار نيست .
11- شراب را بنوش و جام طلايي آن را به حافظ ببخش به شادي اينكه پادشاه از بزرگواري خود از گناه صوفيان در گذشت.
پیام بگذارید