غزل شمارهٔ ۲۴

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۴

غزل شمارهٔ ۲۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق

چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

می بده تا دهمت آگهی از سر قضا

که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

کمر کوه کم است از کمر مور این جا

ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست

بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد

زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر

چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد

یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست

 

 

شرح غزل

(۱)از منِ همیشه مست، مراسم بندگی و وفاداری به عهد و پیمان الهی و پرهیزکاری توقع مدار، چرا که از روز الست به باده نوشی مشهور و شناخته شدم.

(۲)من از همان لحظاتِ اولیۀ روز الست که با آبِ سرچشمهِ عشق وضو گرفتم، بر هر چه که در جهان هستی است پشتِ پا زدم.

(۳)پیاله یی از می به من بیاشامان تا مست شده تو را از راز بزرگ سرنوشتِ خود آگاه کنم که به حکم ازلی و سرنوشت، عاشقِ رو و مستِ بویِ چه کسی شده ام.

(۴)بار عشق سنگین و در زیر آن، کمرِ کوه از میانِ مور ضعیف تر است و به ناچار رشته عبودیّت و عهد و پیمان الهی از هم می گسلد و تو ای باده پرست، همچون من از رحمت پروردگار ناامید مباش.

(۵)به غیر از چشمِ مستِ آن فتّانه که خدا از چشم بدش به دور دارد، در زیر این گنبدِ کبود، کسی دیگر به مانند او در زیر طاق ابروان، دلبرانه بر جای خود خوش ننشسته است.

(۶)ای جان من به قربان دهانِ او باد که در باغ آفرینش هر چه نگاه کردم، خدا زیباتر از آن، غنچه یی نیافریده است.

(۷)حافظ از نیرو و امکانات عشق تو به قدرت سلیمانی رسید با این تفاوت که به جُز بادی که در اختیار سلیمان بود، در دست من چیزی از نعمتِ وصالِ تو باقی نماند.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type