ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسهام
بار عشق و مفلسی صعب است میباید کشید
قحط جود است آبروی خود نمیباید فروخت
باده و گل از بهای خرقه میباید خرید
گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همیکردم دعا و صبح صادق میدمید
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ
از کریمی گوییا در گوشهای بویی شنید
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیک نامی نیز میباید درید
این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکید
شرح ابیات غزل :
1- ابربهاری پیدا شد و باد نوروزی وزیدن گرفت و برای مي و مطرب به پول احتیاج دارم . چه کسی قبول پرداخت آن را می کند؟
2- خوبروریان در حال جلوه گری و عرض اندام اند و من از کیسه خالی خود خجالت می کشم . کشیدن بار عشق و بی چیزی کار سختی است و چاره یی جز کشیدن آن را ندارم .
3- کرم و جوانمردی قحط ونایاب شده و نبایستی با تقاضایی آبروی خود را از دست داد.و شراب و گل را بایستی با پول حاصل از فروش خرقه تهیه کرد .
4- احتمال می دهم که به برکت بخت واقبال ، گره از کار من باز شود . زیرا شب پیشین در حالی که به درگاه خدا دعا می کردم چهره صبح صادق از افق نمودار می شد.
5- گویی گل از وجود شخص کریم و بخشاینده یی در گوشه و کنار نشانه و اثری یافته که با یک لب و صدهزار خنده و دلشادی به باغ آمد .
6- اگر درعالم رندی و بدنامی دامن آبرو چاک شد باکی نیست جامه یی را هم باید در عالم نیکنامی دریده و به نیکی مشهور شویم!
7- چه کسی آن همه نکته وتعریفهای لطیفی که من از لبلعل تو گفتم گفته و کدام کسی این همه تجاوز و بیداد که من از سر زلف تو کشیدم کشیده و دیده است؟
8- شیوه عدالت پادشاه اگر سبب دلجویی و احوالپرسی از آنان که در برابر جور عشق ، ستم دیده اند نشود ، عاشقان بی نوا و گوشه گیر باید فکر و خیال راحتی و آسایش را از سر بد در کنند .
9- آگاهی ندارم که تیر کاری که عاشق را از پای در می آورد چه کسی بر دل حافظ زد . همینقدر می دانم که از شعر آبدارش که از دل برآمده بود خون می چکید .
پیام بگذارید