شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفهاش بشکست
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست
از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت میبرند دست به دست
شرح غزل
(۱)گل سرخِ شرابی رنگ شکفته و بلبل مستِ نغمه سرایی شده است. ای صوفیان خوشگذران زمان شور و شادی و مستی فرا رسیده است.
(۲)بنگر که چگونه توبه محکم و استواری که همانند سنگِ خارا سخت بود به وسیله جام شرابی شکسته شد.
(۳)باده پیش آر که در پیشگاه قادر متعال شاه و گدا و مست و هشیار یکسانند.
(۴)چون به ناچار بایستی از این دار دنیا رفت، بنای سرپناه این زندگی موقّت، بلند یا پست فرقی نمی کند.
(۵)با شادمانی زیستن بدون رنجش و آزار به آسانی فراهم نمی شود مگر نه اینکه در روز الست آدم (بَلی) گفت و بلا را به جان خرید.
(۶)خوش و بی خیال باش و در فکر بود و نبود مباش که پایان همه چیزها نیستی است.
(۷)هیبت و عظمت وزارت و تسلّط بر باد و فهم زبان مرغان که سلیمان دارا بود همه به باد فنا رفت و او از آنها بهره یی نبرد.
(۸)اگر روزگار به تو بال و پری برای پرواز داد از جای خود به در مرو که مانند پیکان پرّان لحظاتی در هوا اوج گرفته و عاقبت بر خاک خواهی افتاد.
(۹)حافظ! زبان خامه تو چگونه از عهده شکرگزاری این نعمت برمی آید که سخنان تو را به ماند تحفه دست به دست می برند.
پیام بگذارید