گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
شرح ابیات غزل :
بیت اول: ای بادصبا اگر گذارت به ساحل رود ارس افتاد به خاک آن سرزمین بوسه زده و نَفَس خود را از بوی خاک آن، خوشبو ساز .
بیت دوم:منزل و جایگاه محبوب را که سلام بسیار برای او دارم، پُر از سر و صدای ساربانان و بانگ زنگ کاروان خواهی دید .
بیت سوم:به کجاوه محبوب بوسه زده با ناله و زاری به حضور او عرض کن که ای محبوب مهربان از دوری تو سوخته و بی تاب شدم، به فریادم برس .
بیت چهارم: به من که سخنان خیر اندیشان و ناصحان به مانند نغمه رباب در گوشم همهمه می کرد، فراق چنان گوشمالی داد که همین پند برایم بس است .
بیت پنجم:در عشرت های شبانه بکوش و می بنوش که در شهر عشق، میان عیّاران و مهتر پاسبانان نشانی ها و آشنایی ها برقرار است .
بیت ششم:ای دل کار عشقبازی، بازی و سرسری نیست. سر در راه آن بباز زیرا که گوی عشق را با چوگان هوس نمی توان زد و برد .
بیت هفتم:هرچند که مردم هشیار ، اختیار خویش را به دست کسی نمی دهند، دل من با میل و رغبت در راه چشم مست محبوب جان می سپارد .
بیت هشتم:طوطی ها در مزرعه نیشکر به عیش و کامرانی مشغولند و مگس بی نوا از دور، دست حسرت و پشیمانی بر سر می زند .
بیت نهم:اگر نام حافظ بر زبان قلم دوست جاری شود (نامه یی بنویسد) همین آرزو از درگاه حضرت شاهی مرا کفایت می کند .
پیام بگذارید