درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
شرح ابیات غزل :
بیت اول: درد و رنجی از عشق تحمّل کرده ام که گفتنی نیست و شرنگ فراقی را چشیده ام که نمی توان آن را شرح داد .
بیت دوم:دور دنیا گردیده و در آخر معشوقی انتخابی کرده ام که محاسن آن چندان است که نمی توان گفت
بیت سوم:در اشتیاقِ رسیدن به خاک درگاهِ او آنچنان اشک از دیدگانم می بارد که مپرس، گفتنی نیست
بیت چهارم: دیشب به گوش خود از دهان او حرف ها و وعده های شیرینی شنیدم که مپرس، گفتنی نیست .
بیت پنجم: از چه با اشارهِ به من لب خود را به دندان گاز میگیری که حرف مزن من لب لعل فامی را به دندان گاز گرفته ام که لذّت آن گفتنی نیست .
بیت ششم:بی حضور تو در خانه محقّر فقیرانه خویش رنج هایی کشیده ام که مپرس .
بیت هفتم:من هم به مانند حافظ، در راه معرفت و عشق یکّه و تنها و بدون یاور به مقام و منصبی رسیده ام که نمی توان علوّ آن مقام را شرح داد .
پیام بگذارید