غزل شمارهٔ ۲۷۸به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۷۸به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۲۷۸به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم

به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش

نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ

ولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش

 

شرح ابیات غزل :

بیت اول: شرابی قوی و تند مزه می خواهم که مستی اش مرد را از پای درآورد تا زمانی کوتاه از گرفتاری های دنیا و جار و جنجال آن آسوده شوم

بیت  دوم:در سفره رنگارنگ این دنیای سفله پرور، شیرینی آسایش وجود ندارد. ای دل دهان آزمند خود را از تلخی ها و شوری های آن ببند و پاک نگهدار .

بیت  سوم:شراب بیاور که نمی توان از حیله و فریب آسمان و بازیگری های زُهره چنگ نواز و مریخ جنگجوی آن در امان بود .

بیت  چهارم:ریسمانِ کمندِ شکارِ بهرام گوری را به دور انداخته ساغر جمشیدی را برگیر، چرا که من این صحرا را در نوردیده ام نه بهرام وجود دارد و نه شکار گورخر او و نه گور او .

بیت  پنجم:بیا تا به تو راز این دنیا را در جام شراب زلال نشان دهم به شرط آنکه آن را به کج اندیشان بی ذوق در میان نگذاری

بیت ششم: با نگاه لطف و عنایت به درویشان نگریستن با بزرگی منافاتی ندارد . چراکه سلیمان با آن همه بزرگی و حشمت هم به مور ناتوان عنایت ها داشت .

بیت  هفتم:کمانِ ابروی محبوب، سر از فرمان حافظ نمی پیچد اما به بازوی بی زور حافظ (که قادر به کشیدن این کمان نیست) لبخند تمسخر می زند .

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type