ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مه وشی ترکی قباپوش
ز تاب آتش سودای عشقش
به سان دیگ دایم میزنم جوش
چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم ببردهست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
شرح ابیات غزل :
بیت اول:آن معشوق زیبای بی رحم و بی اعتنا به عاشق که صورتی لطیف دارد، آرام و صبر و عقل را از من ربوده است.معشوق اعتنایی به عاشق زار خود ندارد و صبر و قرار و عقل او را ربوده است.
بیت دوم:معشوق زیبا و چالاک و خوش حرکات و بلند قامت و خوش طبع و ماهرو که صاحب بزرگی و حشمت است و قبا و لباسی سنگین بر تن دارد.معشوق من، همه ی لوازم بزرگی و سروری را در خود دارد.
بیت سوم:من از سوز و گرمای آتش خیال عشق یار همچون دیگ آبی پویسته در جوش و خروشم.عاشق واقعی، کسی است که پیوسته در سوز و گداز است و آرامش و قراری ندارد.
بیت چهارم:اگر مانند قبا آغوش گشود و پیکر معشوق را در بر بگیرم، آسوده خاطر خواهم شد.آن گاه آسوده خاطر خواهم شد که به وصال معشوق برسم
بیت پنجم:اگر بمیرم و استخوان پوسیده گردد، هرگز مهر و محبت تو این معشوق!از دل و جانم بیرون نمی رود و تو را فراموش نمی کنم و همیشه به یادت خواهم بود
بیت ششم:کنار معشوق بودن و او را در آغوش گرفتن، دل و دین مرا برده و مرا دیوانه و کافر کرده است
بیت هفتم:ای حافظ!دوای درد عشق تو فقط لب شیرین و بوسه ی معشوق است.عاشق، وقتی آرام می شود و دردش تسکین می یابد که به وصال معشوق برسد
پیام بگذارید