ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
شرح ابیات غزل :
بیت اول: ما بخت و اقبال خود را در این شهر امتحان کرده ایم، باید بار و بنهِ خود را از این مهلکه بیرون بکشیم .
بیت دوم: از بس که ( در اثر پشیمانی) پشت دست خود را به (دندان) می گزم و آه (حسرت) می کشم، مثل گل آتش جای جای دست و بدن خود را قرمز کرده به آن آتش زدم.
بیت سوم:دیشب چه خوشم آمد، در حالی که گل روی شاخه گوش فرا داشته بود بلبلی چنین سروده است
بیت چهارم:که ای دل خوش باش (و غصه نخور) که آن یار آتشین مزاج چه بسیار که از بختِ بدِ خود با چهره درهم و روی ترش به سر بَرَد .
بیت پنجم:اگر مایلی که کارهای مشکل و آسان دنیا بر تو به سهولت بگذرد ز سست پیمانی و گفتن سخنان ناهنجار پرهیز کن .
بیت ششم:اگر امواج رویدادهای زمانه تا به فلک هم سر بکشد، عارف رخت و لباس خود را از تری و آلودگی محفوظ نگاه خواهد داشت .
بیت هفتم:حافظ! اگر پیوسته اوقات دسترسی به آرزوها آسان بود جمشید از تاج و تخت خود دور نمی ماند (از ضحاک شکست نمی خورد).
پیام بگذارید