سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ
به جلوه گل سوری نگاه میکردم
که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ
چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور
که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ
گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم
نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ
زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن
دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ
شرح ابیات غزل :
١ -سحرگاهان،با استشمام بوى گلستان به باغ رفتم تا مانند بلبل عاشق،خاطر پريشان خود راعلاج كنم.
٢ -به جلوهگرى گل سرخ كه در شب تاريك مانند چراغ روشن مىدرخشيد،نگاه مىكردم.
٣ -گل سرخ،چنان به زيبايى و جوانى خود مغرور بود كه از دل بلبل كاملا بىخبر و آسوده خاطر
بود.[هزار گونه،در مقام كثرت و فراوانى آمده است.يعنى بسيار زياد و كاملا.]
۴ -گل نرگس زيبا از حسرت اشك مىريخت و گل لاله از شدّت جنون و شيدايى،صد داغ بر جانو دل خود داشت.
۵ -گل سوسن،زبان شمشير مانند خود را به سرزنش دراز كرده بود و گل شقايق مانند مردم سخن
چين،دهان باز كرده بود.[گلبرگهاى سوسن را به تيغهى شمشير و فضاى خالى درون برگهاىلاله را به دهان باز شده مانند كرده است.]
۶ -يكى مانند مىپرستان،صراحى شراب در دست داشت و ديگرى مانند ساقى مستان،جام شراب به دست گرفته بود.[يكى اول،همان گل سوسن و دوم گل شقايق است.]
7-اى حافظ!نشاط و شادى و جوانى را مانند گل عزيز بدار؛و بدان كه وظيفهى رسول ابلاغ و رساندن پيام است![و من پيام خود را رساندم و تو را به غنيمت شمردن نشاط و جوانى آگاه كردم.مصراع دوم به آيهى ٩٩ سورهى مائده اشاره دارد كه آغاز آن چنين است:
مٰا عَلَى اَلرَّسُولِ إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ.]
پیام بگذارید