زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست
شرح غزل
1.زلفت دلهای بسیاری را به یک تار موی خود بست ؛ راه هزار آدم مکار را از چهار طرف بست.
2.برای آنکه عاشقان به امید بوی خوشش جان بدهند؛ نافه مشکی باز کرد و در آرزوی را بست.
3.به آن جهت شیفته و دیوانه شدم که معشوقم مانند هلال شب اول ماه ، با نشان داده ابرو جلوه گری کرد و روی خود را بست.
4.ساقی به چند رنگ می در پیاله ریخت ؛ و ببین که این نقش ها را چه زیباروی کدو تصویر کرده است.
5.یا رب تنگ شراب چه عشوه گری کرد که شراب با نغمه های قلقل در گلویش گره خورد.
6.مطرب چه آهنگی نواخت که در پرده رقص و آواز؛ در های و هوی را بر اهل شور و حال بست.
7.حافظ هر کسی را که هنر عشق ورزی را ندانست و آرزوی وصل داشت ؛ مثل این است که بی وضو برای طواف کعبه دل احرام بسته است.
پیام بگذارید