ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبزپوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل
ناوک چشم تو در هر گوشهای
همچو من افتاده دارد صد قتیل
یا رب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
من نمییابم مجال ای دوستان
گر چه دارد او جمالی بس جمیل
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
حافظ از سرپنجه عشق نگار
همچو مور افتاده شد در پای پیل
شاه عالم را بقا و عز و ناز
باد و هر چیزی که باشد زین قبیل
شرح ابیات غزل :
۱ ای کسی که رویت مثل بهشت است و لب لعل فامت مثل چشمه ی سلسبیل؛ چشمه ی سلسبیل جان و دل خود را در راه تو وقف کرده است.
۲ آنها که با جامه ی سبز اطراف خط لبت هستند؛ مانند حوریان بهشتی اند به دور چشمه ی سلسبیل.
۳ تیر چشم تو در هر گوشه ای ؛ مانند من صد آدم کشته بر زمین افتاده دارد.
۴ خدایا این آتشی را که بر جان من افتاده؛ سرد کن، همانطوری که بر ابراهیم خلیل سرد کردی.
۵ ای دوستان، گر چه او چهره ای بسیار زیبا دارد من امکان نمی یابم.
۶ پای ما لنگ است و راه وصول به منزل طولانی؛ دست ما کوتاه است و خرما روی درخت نخل – نه می توانیم راه طولانی را طی کنیم و نه دست ما به بالای درخت نخل می رسد.
۷ حافظ از ضربت سر پنجه ی عشق معشوق؛ مثل موری در پای فیل افتاده شد.
۸ برای شاه عالم عزت و فخر و بقای عمر؛ بر جا باشد و هر گونه از این نعمات.
پیام بگذارید