غزل شمارهٔ ۳۱

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۳۱

غزل شمارهٔ ۳۱زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست

تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو

در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می

زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند

قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد

زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است

 

شرح

1.آن شب قدری که زاهدان خلوت نشین از کرامت های آن سخن گفته اند امشب است؛ خداوندا، این نیک بختی که به ما رو کرده است از کدام ستاره است.

2.برای اینکه کمتر دست مردم فرومایه به گیسوی تو برسد؛هر دلی در حلقه ای به گفتن یارب یارب مشغول است.

3.مفتون زیبایی فرورفتگی چانه توام که از هرطرف؛جان های بسیار در طوق غبغب آن اسیر است.

4.سوار دلیر من که ماه آیینه دار روی اوست؛تاج خورشید بلند خاک نعل مرکب اوست.

5.درخشندگی عرق را بر چهره اش ببین که از وقتی خورشید گرم رو به سوی آن تمایل یافته هر روز از التهاب تب دار است.

6.من لب لعلگون یار و جام شراب را ترک نخواهم کرد؛ زاهدان مرا معذور دارید زیرا مذهب من این است.

7.در آن موکب که بر پشت صبازین می بندند؛من که بر مورچه سوارم چگونه می توانم برابر با سلیمان حرکت کنم.

8.کسی که زیر چشمی تیرمژه بر قلبم می زند؛غذای جان بخش حافظ را در خنده زیر لبی دارد.

9.از منقار زاغ قلم من آب زندگی می چکد؛ ماشاﺀ الله که چه آبشخور والایی دارد.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type