غزل شمارهٔ ۳۱۵ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۳۱۵ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۳۱۵ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم

بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم

اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد

به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم

چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق

که در هوای رخت چون به مهر پیوستم

بیار باده که عمریست تا من از سر امن

به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم

اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگو

سخن به خاک میفکن چرا که من مستم

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست

که خدمتی به سزا برنیامد از دستم

بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت

که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم

 

شرح ابیات غزل :

1) بیا و به من بگو که غیر از آنکه رشته دین و دانش از دستم بیرون رفت از عشق تو چه بهره دیگری بُردم ؟

2) هرچند غم (عشق و ناسازگاری) تو خرمن عمر مرا به باد نیستی داد، قسم به خاک پایت که آن را عزیز میدارم، عهد خود را نشکستم .

3) هرچند به مانند ذّره ناچیز و بی مقدارم، ببین که در اشتیاق رسیدن به روی تو، با کمک نیروی عشق چگونه به خورشید پیوستم .

4) باده پیش آرکه عمری است با آسودگی خیال و فراغ خاطر در گوشه یی برای خوشگذاری ننشسته ام

5) ای اندرزگو، اگر صاحب عقل و هوشی، بیهوده سخن خود را زیر پا مینداز (آبروی سخن خود را مبر) چرا که من مستم (و گوشم به آن بدهکار نیست) .

6) چطور در پیش روی دوست سرِ خود را از شرمساری بلند کنم که خدمتی شایسته از دستم برنیامده است .

7) حافظ در آتش غم یار سوخت و آن دوست که داعیه دلنوازی دارد نگفت (به فکر این نیفتاد) که چون دل او را آزرده و سوزانیده ام مرهمی هم برایش بفرستم .

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type