خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
به شوق چشمه نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز لعل باده فروشت چه عشوهها که خریدم
ز غمزه بر دل ریشم چه تیر ها که گشادی
ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری
که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی
که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ
که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
شرح ابیات غزل :
1) در کارخانه چشم، تصویر روی تور ا نقاشی و مجسم کردم . نقش و نگاری به مانند نقش چهره تو نه دیده و نه شنیده ام .
2) به امید دسترسی به خواجگی و بزرگی، بندگیّ تو را اختیار کرده و چون آرزوی سلطنت در سر داشتم خدمتگزاری تو را پیشه خود ساختم .
3) اگرچه برای رسیدن به تو پا به پا و همراه باد شمال در تکاپو هستم (حتی) به گَردِ راهِ سرو خرامان قامت تو هم نرسیدم .
4) در دل شب سیاه زلف تو به روشنایی روز عمر خود دل نبستم (از آن دل برداشتم) و از میان آرزوهای دل، طمع بوسه از لب های دور دهانت را محو کردم .
5) در اشتیاق رسیدن به چشمه آب حیات لبهایت چه اشک ها که ریختم و از لب های میگونت چه ناز و کرشمه ها که خریدم .
6) با ناز و کرشمه چشمت چه تیرهایی که به سوی دل مجروح من رها کردی و چه بار و فشار اندوهی که بر سر کوی تو تحمل کردم .
7) ای نسیم سحری از خاک کوی یار، غباری به سوی من آر که از آن خاک و نشانه و اثر و بوی خون دل های مجروح را حس کردم .
8) این گناه از جانب چشم های سیاه و گردن زیبای دلپسند تو بود که به مانند یک آهوی وحشی از مردمان رمیده و دوری جستم .
9) از کوی او نسیمی وزید و بر من گذشت و بدین سبب مانند غنچه، پرده دل خونین خود را از هم دریدم .
10) به خاک پای تو و نور چشم حافظ سوگند که بدون روی تو از چراغ چشم خود پرتو نوری مشاهده نکردم .
پیام بگذارید