ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم
مگر زنجیر مویی گیردم دست
وگر نه سر به شیدایی برآرم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم
بدین شکرانه میبوسم لب جام
که کرد آگه ز راز روزگارم
اگر گفتم دعای می فروشان
چه باشد حق نعمت میگزارم
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سری امیدوارم
شرح ابیات غزل :
از تهی دستی و بی چیزی خود در رنج و فشارم. زیرا از روی سهی قامتان زیباروی شرمنده ام .
مگر معشوقی با زلف حلقه وار زنجیر مانند خود از من دستگیری کند و گرنه کارم به دیوانگی خواهد کشید .
اوضاع و احوال این سپهر گردون را از من بپرس که شب تا صبح بیدار و ستاره می شمارم .
به تصدّق و شکر اینکه جام می، همانند جام جهان نمای جمشید، (کیخسرو) مرا از احوال روزگار با خبر ساخت بر لبش بوسه می زنم .
اگر مـی فروشان را دعا کردم جای شگفتی نیست. از نعمت آنها قدردانی می کنم .
سپاسگزار بازوان خود هستم که نیرومند نیستند و من توان آزردن کسی را ندارم .
تو کسی هستی که اگر به جای اشک، گوهر از چشم خود به پایت ببارم سَرِ مرا از خاک برنخواهی گرفت .
(در این دنیا) سر من مانند حافظ از باده مست است اما به عنایت و لطف خدا (در آن دنیا) امیدوار و دل بسته ام .
پیام بگذارید