غزل شمارهٔ ۳۲۹ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۳۲۹ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۳۲۹ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم

ساقی بیا که از مدد بخت کارساز

کامی که خواستم ز خدا شد میسرم

جامی بده که باز به شادی روی شاه

پیرانه سر هوای جوانیست در سرم

راهم مزن به وصف زلال خضر که من

از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم

شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل

مملوک این جنابم و مسکین این درم

من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال

کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم

ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث

از گفته کمال دلیلی بیاورم

گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر

آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم

منصور بن مظفر غازیست حرز من

و از این خجسته نام بر اعدا مظفرم

عهد الست من همه با عشق شاه بود

و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم

گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه

من نظم در چرا نکنم از که کمترم

شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه

کی باشد التفات به صید کبوترم

ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود

در سایه تو ملک فراغت میسرم

شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد

گویی که تیغ توست زبان سخنورم

بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح

نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم

بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو

دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم

مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست

من سالخورده پیر خرابات پرورم

با سیر اختر فلکم داوری بسیست

انصاف شاه باد در این قصه یاورم

شکر خدا که باز در این اوج بارگاه

طاووس عرش می‌شنود صیت شهپرم

نامم ز کارخانه عشاق محو باد

گر جز محبت تو بود شغل دیگرم

شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من

گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم

ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر

من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم

بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست

تا دیده‌اش به گزلک غیرت برآورم

بر من فتاد سایه خورشید سلطنت

و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم

مقصود از این معامله بازارتیزی است

نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم

 

 

شرح عرفانی ابیات شعر :

۱٫سحرگاه، جوزا به نشان اطاعت و بندگی، بند شمشیر خود را باز کرد و در مقابل من قرار داد؛ یعنی بنده و غلام شاه هستم و بر این امر سوگند یاد می کنم.
۲٫ای ساقی!بیا که به یاری اقبال و سعادت خوب، به مراد و آرزوهایم رسیدم؛ آرزوهایی که آنها را از خدا می خواستم.
۳٫ای ساقی!جام شرابی بده تا بار دیگر به شادی روی شاه بنوشم و مست شوم که زمان پیری، شور و اشتیاق جوانی در سر دارم.
۴٫ای ساقی!با توصیف آب زلال حیات بخش خضر، مرا فریب مده که اگر من از جام مجلس شاه منصور جرعه ای بنوشم، برای من چون جامی از حوض کوثر است و در برابر آن آب حیات خضر هم چیزی نیست.
۵٫ای شاه!اگر تخت فضل و دانش خود را به عرش برسانم، باز بنده و غلام و گدای این آستان هستم.
۶٫سال هاست که باده نوش مجلس عیش و شادی تو بودم؛ پس چگونه می تواند طبع و سرشت مأنوس من این آبشخور را رها کند؟
۷٫اگر این سخن را باور نمی کنی، از گفته ی کمال الدین اصفهانی دلیلی برای اثبات کلامم می آورم.
۸٫اگر از تو دل بر کنم و رهایت کنم، پس آن عشق و محبّت را بر چه کسی ارائه کنم و آن دل را به کجا برم؟
۹٫نام منصور بن مظفر، تعویذ و پناه من است و به واسطه ی این نام مبارک است که بر دشمنان پیروز می شوم.
۱۰٫ارادت و عشق من نسبت به شاه ازلی و ابدی خواهد بود.پیمان من از روز ازل به عشق شاه بسته شده و از شاهراه عمر با این پیمان می روم و به سوی عشق باقی می شتابم.
۱۱٫وقتی فلک، گردن بند ثریا را به نام شاه به رشته کشید و به نظم در آورد، پس چرا من مروارید شعرم را به نام او به نظم در نیاورم.
۱۲٫من که مانند شاهین از دست شاه، طعمه می خورم، کی می توانم به کبوتر که صید ناچیزی است، توجه کنم؟
۱۳٫ای شاه شجاع شیر شکار!اگر در سایه ی لطف و عنایت تو به سلطنت آسایش و آرامش برسم،از تو چه کم می شود؟

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type