نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز با صنمی طفل عشق میبازم
بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس
عزیز من که بجز باد نیست دمسازم
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم
شرح ابیات غزل :
1) آنگاه که به هنگام نماز مغرب در شب غریبی، شروع به گریه می کنم با، زاری نامه خواندن برای غم غربت، سرگذشت خود را بیان می کنم .
2) و به یاد دوست و شهر و دیار خود آنچنان سوزناک می گریم که شیوه و راه و رسم سفر کردن را از روی زمین برمی اندازم .
3) من از شهروندان دوستم نه از شهری غریب. ای خدایی که مار از ترس رهایی می بخشی بار دیگر مرا به رفیقان خود برگردان.
4) ای خضر پیامبر و ای یاری دهنده مسافران در بیابان، از برای خدا به من کمک کن تا بار دیگر در کوی خرابات آشکارا اِعلام وجود کنم .
5) (نمی دانم) این عقل چه موقع به حساب سنّ و سالم رسیدگی و مرا نهی می کند؟ چرا که بار دیگر با محبوبی کم سن و سال عشقبازی می کنم .
6) ای عزیز؛ غیر از نسیم صبا و باد شمال کسی مرا (در این دیار) نمی شناسد، چرا که به غیر از باد هوا کسی دیگر همدم و هم نشین من نیست .
7) هوا و نسیم دیار دوست، نهایت آرزو و برای من به منزله آب حیات است. ای باد صبا نسیمی از خاک شیراز برای من بیاور .
8) اشکم جاری شد و عیب مرا (عدم تحمّل غریبی مرا) آشکارا و رو در رو، بازگو، کرد . از چه کسی گلایه کنم که شماتتگر من خودی و خانه زاد است .
9) هنگام صبح آهنگی از ساز ستاره زهره (ناهید) به گوشم رسید که می گفت من بنده و چاکر حافظ خوش بیان و خوش آوازم .
پیام بگذارید