غزل شمارهٔ ۳۳۴ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۳۳۴ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۳۳۴ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

گر دست رسد در سر زلفین تو بازم

چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم

زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست

در دست سر مویی از آن عمر درازم

پروانه راحت بده ای شمع که امشب

از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم

آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی

مستان تو خواهم که گزارند نمازم

چون نیست نماز من آلوده نمازی

در میکده زان کم نشود سوز و گدازم

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید

محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم

گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی

چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم

محمود بود عاقبت کار در این راه

گر سر برود در سر سودای ایازم

حافظ غم دل با که بگویم که در این دور

جز جام نشاید که بود محرم رازم

 

شرح ابیات غزل :

1) اگر بار دیگر دستم به حلقه گیسوان تو برسد، چه بسیار سرهایی که چون گوی، با چوگانِ زلف تو به بازی خواهم گرفت .

2) گیسوان تو برای من به مانند عمر دراز است اما سر مویی از آن عمر دراز در دست اختیار من نیست.

3) ای محبوب به من اجازه آسایش بده تا امشب از آتش دل به مانند شمع در پای تو بسوزم و چون موم آب شوم .

4) (و) در آن لحظه که به مانند صراحی با یک خنده جان بدهم آرزو دارم که مستان باده عشق تو بر من نماز بگزارند .

5) چون نمازِ منِ آلوده به گناه، نماز قابل قبولی نیست به جبران آن، در میکده از سوز و گداز وا نمی افتم .

6) اگر در مسجد، خیال تو به سرم افتد به یاد دو ابروی تو محراب می سازم و اگر د رمیخانه چنین شود، قوس تاقچه و رَف های آنجا (که جایگاه شیشه های شراب است) را به جای محراب می گیرم .

7) هر گاه شبی با نور چهره خود خلوتسرای ما را روشن کنی به مانند فروغ بامدادی در کرانه های جهان سربرآورم .

8) اگر سرم در راه سودای ایاز از دست برود پایان این کار پسندیده و به خیر خواهد بود .

9) حافظ غم دل خود را با که در میان گذارم که در این دور و زمانه جز جام شراب کسی دیگر شایستگی محرمیّت راز را ندارد

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type