بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
کز بهر جرعهای همه محتاج این دریم
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم
جایی که تخت و مسند جم میرود به باد
گر غم خوریم خوش نبود به که میخوریم
تا بو که دست در کمر او توان زدن
در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم
از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست
با خاک آستانه این در به سر بریم
شرح ابیات غزل :
1) اجازه بده تا از شاه راهی که به میخانه می رسد بگذریم زیرا برای نوشیدن یک جرعه، همگی نیازمندِ به این درگاهیم .
2) چون از روز ازل طرفدار عشق و رندی بودیم چنین ایجاب می کند که به جز راه عشق و رندی به راه دیگری قدم ننهیم .
3) جایی که تخت و پایگاه جمشید ( حضرت سلیمان) بازیچه ی دستِ باد است شایسته نیست که غم بخوریم و بهتر آن است که مــی بنوشیم.
4) در آرزوی اینکه بتوانیم دست خود را گِردِ کمر او حلقه کنیم مانند یاقوت قرمز خونین دل و در رنجیم.
5) ای اندرزگو، ما شیـدایـان را نصیـحت مکن که ما تا خاکِ کـوی دوست هست به بهشت توجّهی نمی کنیم .
6) اکنون که صوفیان پیشوا و سر مشقِ وجد و سماعند! ما نیز به ناچار و از روی تقلید و فریبکاری دستی می جنبانیم .
7) زمین از جرعه شرابی که تو بر آن ریختی به درّ و لعل دسترسی پیدا کرد. بیچاره ما که پیش تو ارزش خاک، را هم نداریم .
8) حافظ چون راهی برای رسیدن به بلندای قصر وصال نداریم به ناچار با خاک آستانه این کاخ می سازیم .
پیام بگذارید