میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان
مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل
گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
شرح ابیات غزل :
(1) در آتش جدايي تو مي سوزم، دست از ستمكاري بردار، جدايي بلاي جان ما شد، خدايا اين بلا را از ما دور كن.
(2) ماه بر پشت اسب سبز رنگ سپهر خودنمايي مي كند، براي اينكه او را از پاي درآوري بر رخش سوار شو.
(3) گيسوي پر پيچ و تاب را افشان كن. يعني برخلاف ميل سنبل، به مانند باد صبا بر پيرامون گلزار بوي خوش بپراكن.
(4) براي تاراج عقل و دين، با ناز سرمستانه نمودار شو، گوشه كلاه را كج نهاده و دامن قبا را به چرخش درآور.
(5) اي نور ديده عاشقان سرمست، چشم به راهم. يا با آوازي حزين چنگ بنواز و يا ساغر باده را به گردش درآور.
(6) دست روزگار بر صفحه چهره اش در حال نگاشتن خط سبز زيبايي است. خدايا سرنوشت بد را از يار ما دور بدار.
(7) حافظ، بيش از اين از زيبارويان بهره يي (جز بي نصيبي) نداري. اگر به آن راضي نيستي فرمان قضا و سرنوشت را دگرگون ساز.
پیام بگذارید