غزل شمارهٔ ۳۸۹ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۳۸۹ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۳۸۹ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

چو گل هر دم به بویت جامه در تن

کنم چاک از گریبان تا به دامن

تنت را دید گل گویی که در باغ

چو مستان جامه را بدرید بر تن

من از دست غمت مشکل برم جان

ولی دل را تو آسان بردی از من

به قول دشمنان برگشتی از دوست

نگردد هیچ کس دوست دشمن

تنت در جامه چون در جام باده

دلت در سینه چون در سیم آهن

ببار ای شمع اشک از چشم خونین

که شد سوز دلت بر خلق روشن

مکن کز سینه‌ام آه جگرسوز

برآید همچو دود از راه روزن

دلم را مشکن و در پا مینداز

که دارد در سر زلف تو مسکن

چو دل در زلف تو بسته‌ست حافظ

بدین سان کار او در پا میفکن

 

 

شرح ابیات غزل:

  1.    هر لحظه با شنيدن بويت و به اميد ديدارت مانند غنچه گل پيراهن را از گريبان تا دامن چاك مي دهم.
  2.    گويي غنچه گل، تن تو را در باغ ديد كه مانند مي زدگانِ مست جامه را بر تن دريد.
  3.    من، مُشكل، از دست غم عشق تو جان به در بَرَم، اما تو دل را از من به آساني ربودي.
  4.    بر اثر گفته هاي نارواي دشمنان از دوست بُريدي. هيچ كس با دوست خود (مثل تو) دشمن نمي شود.
  5.    تن تو در پيراهن (نازك) به مانند باده در جام (بلور) نمودار و دلت در سينه به مانند آهن در ميان نقره است.
  6.     اي شمع از ديده شعله ور و سرخ خود اشك ببار زيرا سوز و گداز درونت بر همگان آشكار شده است.
  7.    چنين مكن وگرنه از سينه ام آه جانسوز، مانند دود از روزنه بيرون مي آيد.
  8.    دلم را كه در سر زلف تو جاي گرفته است مشكن و زير پا مينداز.
  9.    چون حافظ دل در سر زلف تو بسته و به تو وابسته است، بدين گونه كه با او رفتار مي كني به او و كار او بي اعتنا مباش.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type