غزل شمارهٔ ۳۹۸ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۳۹۸ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۳۹۸ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن

چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن

در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست

پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن

برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند

ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن

تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت

همت در این عمل طلب از می فروش کن

پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت

هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن

بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق

خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن

با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست

صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن

ساقی که جامت از می صافی تهی مباد

چشم عنایتی به من دردنوش کن

سرمست در قبای زرافشان چو بگذری

یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

 

شرح ابیات غزل :

(1) اي فرزند عزيز با تو سخني دارم گوش فرا دار! اكنون كه جام عيش تو سرشار است هم خود بنوش و هم به ديگران بنوشان.

(2) سالخوردگان از روي تجربه سخن مي گويند. به تو گفتم. اي پسر كه اميدوارم به پيري برسي، پند را به گوش گير.

(3) هرگز دست عشق نتوانست بر پاي انسان عاقل زنجير بنهد اگر آرزومند بازي با زلف يار و وصل نگار هستي هوش و خرد را رها كن (و عشق بورز).

(4) در راه دوستان از صرف عمر و خرج مال مضايقه روا نيست صد بار جان را فداي ياري كن كه اندرز‌پذير است.

(5) سبحه و خرقه زهد به تو شور و لذت مستي نمي بخشد. براي رسيدن به آن از مي فروش كسب همت كرده نيروي عزم به طلب.

(6) ساز و برگِ خوشي از دست رفته و اسباب شادماني بر جاي نماند. اي چنگ ناله برآور و اي دف فرياد كن.

(7) هوشيار باش كه در راه عشق ديو نفس بسيار وسوسه مي كند. گوش دل را به پيام فرشته غيبي بسپار.

(8) اي ساقي كه اميدوارم هرگز جام تو از شراب زلال خالي نباشد از سر لطف و مرحمت نگاهي به من دُردنوشِ مستمند بينداز.

(9) آنگاه كه سرخوش و شادان در قباي زربفت مي گذري، بوسه يي به شكرانه به حافظِ درويش، نياز بده.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type