میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این
بر در میکده می کن گذری بهتر از این
در حق من لبت این لطف که میفرماید
سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این
آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید
گو در این کار بفرما نظری بهتر از این
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر از این
من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس
بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این
کلک حافظ شکرین میوه نباتیست به چین
که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این
شرح ابیات غزل :
(1) به دار و دسته رندان و آزادگان بيشتر از اين عنايت داشته باش و از برابر ميخانه بهتر و خوشبينانه تر از اين عبور كن.
(2) اين لطف و مهرباني كه لب تو در حقّ من مي كند بسيار خوب است اما انتظاز بيشتر از اين را دارم.
(3) به آن كسي كه انديشه اش گره گشاي كار جهانيان است بگو كه در كار ما بيش از اين توجه و عنايت داشته باشد.
(4) اندرزگو از من پرسيد كه عشق جز غم چه هنر و مزيّتي دارد؟ (به او گفتم) اي سَرْوَر دست بردار! چه هنر و مزيّتي از اين بهتر.
(5) اگر دل به آن فرزند دلبند و عزيز نسپارم چه كار كنم؟ چرا كه مادرِ دهر فرزندي از اين بهتر نياورده است.
(6) وقتي كه من سفارش مي كنم كه جام باده را سركش و لب ساقي را ببوس از جان و دل بشنو كه كسي ديگر بهتر از اين حرفي به تو نمي زند.
(7) قلم حافظ درختي با ميوه شيرين است. ميوه آن را بچين زيرا در اين باغ دهر و گلزار ادب جهان ميوهيي بهتر از اين نخواهي يافت.
پیام بگذارید