ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
خورشید سایه پرور طرف کلاه تو
نرگس کرشمه میبرد از حد برون خرام
ای من فدای شیوه چشم سیاه تو
خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال
از دل نیایدش که نویسد گناه تو
آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی
زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو
با هر ستارهای سر و کار است هر شبم
از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو
حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت
آتش زند به خرمن غم دود آه تو
شرح ابیات غزل :
(1) اي كسي كه ارزش خاك زير پاي تو برابر با خون بها و ديه نافه آهوي چين است (و) خورشيد در زير سايه گوشه كلاه تو پرورش يافته است…
(2) (و) اي آنكه جان من فداي ناز و اداي چشم سياه تو باد، از خانه بيرون خرام (كه) نرگس با ناز و غمزه بيش از اندازه جلوه گري مي كند.
(3) مرا بكش و خونم را پايمال كن، زيرا هيچ فرشته يي با اين زيبايي كه تو داري راضي نمي شود كه گناه تو را ثبت كند.
(4) تو سبب آرامش دل و خواب چشم جهانياني. از اين رو بر چشم و در دل جاي گرفته و بر آنها تكيه زدهيي.
(5) هر شب از حسرت ديدار پرتو روي ماه تو با هر ستاره يي كه در آسمان است سروكار دارم.
(6) دوستان معاشر همه از هم جدا شده اند. تنها من در كنار درگاه تو كه جايگاه اقبال و پيروزي است، ماندهام.
(7) حافظ از لطف و توجه و احسان (خداوندي) نوميد مشو زيرا عاقبت حرارت و دود آه تو خرمن غم و اندوه را آتش زده و از بين مي برد.
پیام بگذارید