غزل شمارهٔ ۴۲۱ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۲۱ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۴۲۱ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

در سرای مغان رفته بود و آب زده

نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده

سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر

ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده

شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده

عذار مغبچگان راه آفتاب زده

عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز

شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده

گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت

ز جرعه بر رخ حور و پری گلاب زده

ز شور و عربده شاهدان شیرین کار

شکر شکسته سمن ریخته رباب زده

سلام کردم و با من به روی خندان گفت

که ای خمارکش مفلس شراب زده

که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای

ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند

که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب زده

بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم

هزار صف ز دعاهای مستجاب زده

فلک جنیبه کش شاه نصره الدین است

بیا ببین ملکش دست در رکاب زده

خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف

ز بام عرش صدش بوسه بر جناب زده

 

 

شرح ابیات غزل :

 

(1) محوطه جلوي خانه پير مغان جارو زده و آب پاشي شده بود و پير مغان در آن نشسته و پيران و جوانان را به آنجا دعوت مي كرد.

(2) خدمتگزاراني كه گوشه كلاهشان بر، ابر سايه مي افكند همگي در برابر او كمر خدمت بسته بودند.

(3) فروغ جام و قدح باده، نور ماه را تحت الشعاع خود قرار داده و چهره خدمه، راه را بر آفتاب بسته بود.

(4) در آن جايگاه، بخت و اقبال، مانند عروسي طره خود را بر روي پيشاني شكسته و بر چهره چون برگ گل خود گلاب زده و با ناز فراوان نشسته بود.

(5) از جوش و خروش و فرياد خدمه زيبا‌ روي شيرين حركات، بازار شيريني شكر شكسته و گلبرگهاي ياسمن بر زمين ريخته و رباب به گوشه يي افتاده بود.

(6) (وارد شده) سلام كردم و پير خانقاه با رويي خندان به من گفت: اي خمارآلوده تهيدست مي پرست‌…

(7) … چه كسي اين كاري را كه تو از سستي همت و اراده كرده يي انجام مي دهد كه از خزانه گنج (شيراز) خود را درافكنده و به اين خرابه (يزد) بيفكند؟

(8) از آن بيم دارم كه دولت بيدار (شاه يحيي) اجازه ملاقات به تو ندهد زيرا در حال حاضر بخت تو به خواب رفته و تو در آغوش اين بخت خفته خوابيده يي.

(9) حافظ (از من بشنو و) به اين خانقاه بيا تا صف هاي زيادي از آنها كه درخواستهايشان به اجابت رسيده به تو نشان بدهم.

(10) سپهر گردون اسب يدكِ شاه نصره الدين را مي كشد (و) بيا و ببين كه فرشته ركاب اسب او را نگهداشته است.

(11) خرد كه براي به دست آوردن شرف از عالم غيب الهام گرفت، از بالاي عرش برين آستانه بوس درگاه اوست.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type