غزل شمارهٔ ۴۲۷ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۲۷ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۴۲۷ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه

خرد که قید مجانین عشق می‌فرمود

به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد

هزار جان گرامی فدای جانانه

من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش

نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه

چه نقشه‌ها که برانگیختیم و سود نداشت

فسون ما بر او گشته است افسانه

بر آتش رخ زیبای او به جای سپند

به غیر خال سیاهش که دید به دانه

به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی

ز شمع روی تواش چون رسید پروانه

مرا به دور لب دوست هست پیمانی

که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه

حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز

فتاد در سر حافظ هوای میخانه

 

شرح ابیات غزل :

 

(1) شمع پروانه وار گرد چراغ روي تو گشت و من از (پرداختن به) حال تو، به حال خويش التفاتي ندارم.

(2) عقل كه دستور مي داد ديوانگان عشق به بند در آيند، خود از شميم زلف تابدار تو ديوانه شد.

(3) اگر جان (من) در آرزوي دستيابي به زلف تو از دست رفت مهم نيست. هزاران جان عزيز فداي محبوب باد.

(4) ديشب، من وحشت زده وقتي محبوب خود را در اختيار بيگانه ديدم از شدت حسادت از پاي در آمدم.

(5) چه نيرنگ هايي كه بكار گرفتيم و سودي نداشت! حيله هاي ما تمامي در پيش او باطل و بي اثر شده است.

(6) چه كسي بهتر از دانه خال سياه او، به جاي دانه اسپند بر آتش چهره زيبايش، دانه بهتري سراغ دارد؟

(7) آنگاه كه از شمع رخسار تو براي شمع، جواز ديدار رسيد، شمع در يك نفس جان خود را به عنوان مژدگاني به نسيم بخشيد.

(8) من با حلقه لب دوست عهدي بسته ام كه جز سخن درباره لب پيمانه حرفي بر زبان نياورم.

(9) از مدرسه و خانقاه سخني مگو، چرا كه بار ديگر هوس رفتن به ميخانه در سر حافظ افتاده است.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type