سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
شرح ابیات غزل :
(1) سحرگاهي، شرح خواسته ها و آرزوهاي خود را با باد صبا در ميان ميگذاشتم. ندايي شنيدم كه گفت: به لطف خدا پشت گرم و اميدوار باش.
(2) كليدي كه درِ گنجينه مراد و مقصود را مي گشايد، دعاي سحري و راز و نياز شبانه است. اين راه و رسم را برگزين تا به مقصود برسي.
(3) قلم را آنچنان زبان توانايي نيست كه سرّ عشق را بازگو كند. شرح آرزومندي از حيطه قدرت بيان بيرون است.
(4) اي يوسف عزيز مصر كه فريفته سلطنت شده يي، از حال پدر پير خود پرسشي كن. آخر مهر فرزنديت كجا رفت؟
(5) در طبيعتِ دنيا، اين فرتوت خوش ظاهر بد باطن، رحم وجود ندارد چه توقعي از محبت او داري و براي چه همت خود را بدان معطوف مي داري؟
(6) حيف است كه هماي بلند مرتبه يي چون تو به خوردن استخوان حريص باشد. دريغ از آن سايه عنايتي كه بر سر استخوان ناقابل افكنده يي!
(7) اگر در اين دنيا نفعي و بهره يي باشد به درويش قانع و سازگار مي رسد. خدايا مرا به درويشي و بي نيازي توانگر و بهره ور ساز.
8-1) حافظ، دل به خوبان مسپار و اين بي وفايي ها راببين كه تركان سمرقندي با خوارزميان چه معاملهيي كردند.
8-2) زيبارويان سياه چشم كشميري و سمرقندي با شعر حافظ شيرازي مي رقصند و ناز و فخر مي فروشند.
پیام بگذارید