خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری
آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آن به کز این گریوه سبکبار بگذری
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری
شرح ابیات غزل :
(1) سپهر گردون در روز جنگ، خوب تو را ياري كرد. (بايد ديد) تا چگونه شكر آن را به جاي آورده و چه هديه و صدقه يي ارزاني خواهي داشت.
(2) به كسي كه از پاي درآمد و خداوند (به ياريش شتافته) دستش را گرفت بگو: بر تو واجب است كه غمخوار افتادگان باشي.
(3) در كوي عشق و محبت (عاشقان) براي جاه و جلال سلطنت ارزشي قائل نيستند. آنجا به بندگي و چاكري آنها اعتراف كن (و در خدمت درويشان عارف باش).
(4) ساقي! به مژدگاني و به عنوان صله رسيدن عيش و سرور به خانه من بيا تا لحظه يي اندوه اين دنيا را از دلم بزدايي.
(5) در مسير جاده يي كه به بزرگي و جاه و مقام مي رسد، خطرهاي بسياري كمين كرده است. چه بهتر كه از اين گردنه هاي دشوار با بار سبك عبور كني (بار توقعات).
(6) سلطنت با انديشه لشكر و خيال دسترسي به ثروت و تاج شاهي ملازمت دارد و مقام درويشي با خاطر آسوده و گوشه وارستگي وابسته است.
(7) با كسب اجازه يك سخن صريح عارفانه مي زنم: اي نور چشم عزيز آشتي از جنگ و خصومت بهتر است.
(8) رسيدن به مقصود، بستگي به انديشه و همت هر كسي دارد بر پادشاه است كه نيت خير در سر بپرواند و تأييد و مدد الهي او را كمك خواهد كرد.
(9) حافظ! گرد و غبار درويشي را از چهره خود پاك مكن كه اين غبار اكسيري است كه از عامل كيمياگري بهتر است.
پیام بگذارید