غزل شمارهٔ ۴۵۴ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۵۴ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۴۵۴ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است

که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن

کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست

مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع

که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم

بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده

جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی

 

شرح ابیات غزل :

 

  1.    از كوي محبوب بوي خوش باد نوروزي مي آيد. اگر از اين باد ياري بطلبي چراغ دل خود را برافروخته مي‌داري.
  2.    براي خاطر خدا اگر اندكي زر و سيم داري در راه خوشي و شادماني خرج كن كه حرص مال اندوزي، قارون را به راههاي خطا كشانيد.
  3.    سخني سربسته و به صورت كنايه با تو در ميان مي نهم: تو مانند گل از غنچه به در خواهي آمد چرا كه دوره حكومت (مير نوروزي) پنج روزي بيش نيست.
  4.    شرابي دارم كه به مانند جان، زلال و روشن است و صوفي از آن بدگويي مي كند. خدايا بدبختي و نفهمي نصيب و قسمت هيچ عاقلي نشود!
  5.    راه احسان با مردم كدام است؟ در ترك و رهايي كامجويي خود است. كلاه سروري و بزرگي كلاهي است كه از اين (ترك = رها كردن) ها بدوزي.
  6.     نمي دانم نوحه گري قمري در كنار جويبار براي چيست؟ شايد او هم مانند من يك غم دائمي دارد.
  7.    اي شمع يار شيرين هم نشينت از تو جدا شد و حالا دور از او تنها بنشين كه چه بسوزي و چه بسازي اين حكم سرنوشت است.
  8.    به باغ برو تا اسرار عشق و عاشقي را از بلبل بياموزي و به مجلس درآي تا شيوه غزلسراييرا از حافظ ياد بگيري.
  9.    حافظ تنها دعاي خواجه تورانشاه نمي كند، بلكه با اين كار مي خواهد دنيا مانند روز عيد و نوروز خوش و خرم باشد.
  10.     درگاه او به مانند محراب دل و ديده پارسايان عابد و پيشانيش براي سحرخيزان به مانندروز فتح و فيروزي است.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type