غزل شمارهٔ ۴۵۵ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۵۵ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۴۵۵ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی

ای پسر جام می‌ام ده که به پیری برسی

چه شکرهاست در این شهر که قانع شده‌اند

شاهبازان طریقت به مقام مگسی

دوش در خیل غلامان درش می‌رفتم

گفت ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی

با دل خون شده چون نافه خوشش باید بود

هر که مشهور جهان گشت به مشکین نفسی

لمع البرق من الطور و آنست به

فلعلی لک آت بشهاب قبس

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی

بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن

حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی

تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم

جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی

چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ

یسر الله طریقا بک یا ملتمسی

 

شرح ابیات غزل :

 

(1) عمر به بيهودگي و هوسراني سپري شد. اي فرزند، شراب بياور و جامي به من ده، خداوند تو را به پيري برساند.

(2) در اين شهر (شيراز) چه شيرين دهناني پيدا مي شوند! و پيشوايان طريقت را كه ادعاي شهبازي دارند (نگاه كن) كه مانند مگس به چه آلودگي هايي چسبيده و بدان قناعت كرده اند!

(3) از جانب كوه طور آذرخشي تابيد و آن را ديدم. شايد (بروم و) براي تو از آن شعله آتش بياورم.

(4) كاروان رفت و تو در مسير سنگر دزدان و كمينگاه آنان به خواب رفته يي! عجيب است كه از اين همه زنگ صداي شتر كاروانيان در حال حركت، باخبر و بيدار نمي شوي.

(5) پر و بال باز كن و به سوي عالم بالا و درخت طوبي پرواز كن و بر سر آن درخت آواز بخوان. حيف است كه مرغي چون تو اسير قفس اين دنيا باشد.

(6) تا مانند بوي خوش آتشدان، دامن لباس معشوق را فرا گرفته و آن را خوشبو سازيم، جان خود را براي بُخور بر آتش نهاديم.

(7) حافظ تا كي و چند در آرزوي ديدار تو در تكاپو باشد؟ اي مطلوب من، خداوند راه رسيدن به تو را سهل و آسان گرداند.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type