زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی
خط بر صحیفه گل و گلزار میکشی
اشک حرم نشین نهانخانه مرا
زان سوی هفت پرده به بازار میکشی
کاهل روی چو باد صبا را به بوی زلف
هر دم به قید سلسله در کار میکشی
هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست
از خلوتم به خانه خمار میکشی
گفتی سر تو بسته فتراک ما شود
سهل است اگر تو زحمت این بار میکشی
با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم
وه زین کمان که بر من بیمار میکشی
بازآ که چشم بد ز رخت دفع میکند
ای تازه گل که دامن از این خار میکشی
حافظ دگر چه میطلبی از نعیم دهر
می میخوری و طره دلدار میکشی
شرح ابیات غزل :
(1) با اين خط و شكل شكيلي كه از موي محاسن بر گلبرگ چهره خود تصوير مي سازي، بر صفحه گل بوستان و خط گلزار خط باطل مي كشي.
(2) اشك پرده نشين من كه در خلوتسراي ديده پنهان شده است از پشت هفت پرده چشم به درآورده و برملا و آشكار مي سازي.
(3) 1- انسان تنبل و كندكاري را همانند باد صبا در آرزو و رايحه زلف خود، هر لحظه به زنجير كشيده و به كاري وا ميداري.
2- كُند و آهسته رَوي مثل باد صبا را در آرزو و رايحه زلف خود هر لحظه به زنجير زلف كشيده و به كار وا ميداري.
(4) هر لحظه به ياد آن لبهاي قرمز به رنگ شراب و چشم هاي مست، مرا از گوشه خلوتسراي خود به خانه باده فروش مي كشاني.
(5) گفتي سر تو شايسته آن است كه به فتراك زين اسب، بسته شود اگر تو زحمت اين كار را مي كشي براي ما سهل است.
(6) 1- با اين چشم و ابرويي كه تو داري، براي دل بيمار خود چه چاره يي بينديشيم؟ آه از اين كماني كه بر سر بيمار مي كشي.
2- آه از اين كمان ابروي زيبا كه بر سر چشم خود كشيده يي و من با اين چشم و ابرو، نمي دانم كه براي دل شيداي خود چه چاره بينديشم.
(7) اي گل تازه شكفته كه از خاري چون من دوري مي كني به سوي من بازگرد زيرا من خار چشم زخم و نگاه بد را از تو دور مي كنم.
(8) حافظ! از نعمت هاي دنيا ديگر آرزوي چه چيزي داري؟ پيوسته از شراب لب تر كرده و با زلف محبوب بازي مي كني.
پیام بگذارید