غزل شمارهٔ ۴۶۱ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۶۱ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۴۶۱ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

کتبت قصة شوقی و مدمعی باکی

بیا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی

بسا که گفته‌ام از شوق با دو دیده خود

ایا منازل سلمی فاین سلماک

عجیب واقعه‌ای و غریب حادثه‌ای

انا اصطبرت قتیلا و قاتلی شاکی

که را رسد که کند عیب دامن پاکت

که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی

ز خاک پای تو داد آب روی لاله و گل

چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی

صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز

و هات شمسة کرم مطیب زاکی

دع التکاسل تغنم فقد جری مثل

که زاد راهروان چستی است و چالاکی

اثر نماند ز من بی شمایلت آری

اری مآثر محیای من محیاک

ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند

که همچو صنع خدایی ورای ادراکی

 

شرح ابیات غزل :

 

(۱) داستان عشق خود را در حالی که چشمم اشکبار بود نوشتم. بیا که در نبودن تو ، از شدت اندوه جانم به لب رسیده است.

(۲) بارها از شوق دیدار تو با دو دیده خود گفته ام : ای منزلگاه سَلمی، سَلمای شما کجاست؟

(۳) این، پیشامدی شگفت آور و رویدادی کم نظیر است. من در حالی که کشته عشقم شکیبایم و کشنده من شاکی است.

(۴) چه کسی صلاحیت این را دارد که بر دامن پاک تو خرده گیرد زیرا به مانند قطره (شبنم) که بر برگ گل نشسته باشد پاک و منزَّهی.

(۵) انگاه که قلم خلقت موجودات آبی و خاکی را رقم زده ، بیافرید. از خاک پای تو به روی لاله و گل سرخ، آبرو و طراوت بخشید.

(۶) باد صبا بوی خوش می پراکند، ساقی برخیز و خورشید تاک (باده تابناک) خوشبو و پاکیزه را بیاور.

(۷) سستی و کاهلی را ترک کن تا سود ببری، همانطور که در مثل آمده است: توشه راهِِ ِ روندگان ، زرنگی و چالاکی است.

(۸) جدا از چهره نیکو و به دور از اندام موزون تو ، از من نشانی بر جای نماند. چنین است که آثار نیک زندگانی خود را از پرتو رخسار تو می بینم و می شناسم.

(۹) حافظ، چگونه قادر به سخن پردازی در وصف زیبایی تو باشد که مثل کارهای خداوند برتر از حدّ شناخت و ادراک می باشی.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type