سلام الله ما کر اللیالی
و جاوبت المثانی و المثالی
علی وادی الاراک و من علیها
و دار باللوی فوق الرمال
دعاگوی غریبان جهانم
و ادعو بالتواتر و التوالی
به هر منزل که رو آرد خدا را
نگه دارش به لطف لایزالی
منال ای دل که در زنجیر زلفش
همه جمعیت است آشفته حالی
ز خطت صد جمال دیگر افزود
که عمرت باد صد سال جلالی
تو میباید که باشی ور نه سهل است
زیان مایه جاهی و مالی
بر آن نقاش قدرت آفرین باد
که گرد مه کشد خط هلالی
فحبک راحتی فی کل حین
و ذکرک مونسی فی کل حال
سویدای دل من تا قیامت
مباد از شوق و سودای تو خالی
کجا یابم وصال چون تو شاهی
من بدنام رند لاابالی
خدا داند که حافظ را غرض چیست
و علم الله حسبی من سؤالی
شرح ابیات غزل :
(1) و (2) مادام كه شبها پشت سر هم تكرار مي شوند و تارهاي دوم و سوم عود هماهنگ و پاسخگوي همديگرند، سلام خدا بر درّه (اَراك) و ساكنان آنجا و بر خانه اي در (لوا) كه بر فراز تپه هاي شني آنجاست.
(3) به آوارگان دنيا دعا مي كنم و به نوبت و پيوسته برايشان دعا مي خوانم.
(4) خدايا به هر منزلي كه روي آورد او را در پناه و مهرباني جاويدانِ خود نگاهدار.
(5) اي دل دربند زنجير زلفش داد و فرياد مكن (چرا كه) آشفته حالي تو در پناه زلف او كمال آسودگي خاطر و فراغ دل است.
(6) خطِّ سبزِ موي چهرهِ تو، صد بار ترا زيباتر كرده است. (از خدا مي خواهم) كه عمرت به صد سال جلالي (شمسي) برسد.
(7) آفرين بر آن نقاشي كه با توانايي خويش، بر گرداگرد ماه (صورت يار) خطّ هلالي (عذار) ترسيم كرده است.
(8) همواره وجود تو برقرار باشد وگرنه (تحمل) زبانِ سرمايه و نقصان مقام و منصب آسان است.
(9) عشق و محبت تو در هر لحظه سبب آسايش و ياد تو در هر حال همدم من است.
(10) خاطرِ دل و كُنهِ ضمير من تا قيامت از شور و شوق و خيالِ عشقِ تو خالي مبادا.
(11) من كه رندي بدنام و گناهكاري بي باكم، كي و كجا به وصال شاهي مانند تو مي رسم.
(12) خدا مي داند كه مقصود حافظ (از سرودن اين غزل) چيست و علم خدا مرا از طرح پرسش خود بي نياز مي دارد.
پیام بگذارید