غزل شمارهٔ ۴۶۴ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۶۴ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۴۶۴ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی

خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی

در وهم می‌نگنجد کاندر تصور عقل

آید به هیچ معنی زین خوبتر مثالی

شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را

هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی

آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی

وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی

چون من خیال رویت جانا به خواب بینم

کز خواب می‌نبیند چشمم بجز خیالی

رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت

شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی

حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی

زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی

 

شرح ابیات غزل :

(1) كارِ حُسن و زيبايي تو، مانند عشق من به سر حدّ كمال رسيده است. دلشاد باش، چرا كه اين هر دو را نابودي و نقصاني در پي نيست.

(2) در خيال نمي گنجد كه عقل به هيچ وجه بتواند از اين بهتر، مثال و مانندي در نظر مجسم كند.

(3) اگر يك روز عمر، وصلِ تو نصيب و قسمت ما شود لذت و بهرهِ تمام، از عمر حاصل شده است.

(4) آن لحظه كه با تو به سر برم، يك سالِ آن به كوتاهي يك روز و آن نفسي كه بي تو برآرم يك لحظه آن به درازي سالي مي ماند.

(5) چگونه من تصوير روي تو را در عالم رؤيا ببينم كه چشمانم از خواب و خفتن جز تصوري و خيالي، بيشتر نمي بينند.

(6) بر دل من رحم كن زيرا به سبب مهرورزي بر چهرهِ زيباي تو، جسم ناتوان من مانند ماه شب اول خميده و لاغر شده است.

(7) حافظ، اگر خواستار وصال دوست مي باشي اينقدر گله و شكايت مكن. در تحمل بار فراق بيش از اين بايد بردبار باشي.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type