این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
شرح ابیات غزل :
(1) اين دلقي كه من دارم چه بهتر كه در گرو شراب باشد و اين دفتري كه نوشته هاي آن بي معناست همان بهتر كه در شراب ناب غرق شود.
(2) از آنجا كه عمر را (در گذشته) تباه كرده ام، (در حال حاضر) هرچند نگريستم، دريافتم كه بهتر است ازين پس در گوشه ميكدهيي مست و خراب، اُفتاده باشم.
(3) نظر به اينكه در فكر سود و صلاح خود بودن دور از راه و روش درويشي است چه بهتر كه سينه، آتشكده عشق و ديده، مالامال اشك باشد.
(4) من وضع و حال زاهد و آنچه در دل او مي گذرد را هرگز با مردمان در ميان نخواهم گذاشت و اگر قرار باشد بازگو كنم چه بهتر كه در گوش چنگ و رباب گفته شود.
(5) تا حال روزگار چنين درهم و بي سر و سامان است همان بهتر كه در سر، هواي ديدار ساقي و در دست ساغر شراب بوده باشد.
(6) از دليري چون تو دل برنمي كنم. آري چون بايد رنج بكشم چه بهتر كه از دست زلف پر پيچ و تاب تو باشد.
(7) حافظ! چون پير و ناتوان شدي از ميخانه كناره بگير بهتر آنست كه رندي و هوسبازي، دلمشغولي ايام جواني باشد.
پیام بگذارید