زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی
شرح ابیات غزل :
(1) هر چند در ماه رمضان به سر ميبريم، از آن (ميِ عشق) كه هر خام و ناآزموده اي را پخته و مجرب ميسازد، جامي بياور و به ما بنوشان.
(2) مدتها سپري شد كه گيسوي بلند بالايي و بازوي سپيد اندامي، دستِ منِ از پاي درآمده و بيچاره را نگرفته است.
(3) ماه روزه هرچند، چون مهمان، عزيز و گرامي است. مصاحبت با او را مغتنم و رفتنش را احسان و لطف به حساب آور.
(4) در اين ماه هيچ مرغ هوشياري هم مقابلِ درِ خانقاه به پرواز در نميآيد زيرا در هر مجلس وعظِ خانقاه، دامي گسترده شده است.
(5) از زاهد و پارساي تندخو گله كردن جايز نيست چرا كه (اين قاعده و رسم روزگار است كه) هر صبحي كه طلوع مي كند شب سياهي به دنبال دارد.
(6) اي باد صبا، آنگاه كه دوست من با ناز براي تماشاي گلزار به راه مي افتد، از سوي من به او پيغام برسان…
(7) آن دوستِ هم پياله اي كه شب و روز باده زلال مي نوشد آيا ممكن است كه از آن كسي كه دُردِ شراب مينوشد يادي بكند؟
(8) حافظ، اگر وزير وقت به دادِ تو نرسد، به دشواري مي توان از آدم خودكامهاي دادِ دلِ خود را بستاني.
پیام بگذارید