غزل شمارهٔ ۴۷

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۷

غزل شمارهٔ ۴۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

دری دگر زدن اندیشه تبه دانست

زمانه افسر رندی نداد جز به کسی

که سرفرازی عالم در این کله دانست

بر آستانه میخانه هر که یافت رهی

ز فیض جام می اسرار خانقه دانست

هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند

رموز جام جم از نقش خاک ره دانست

ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب

که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست

دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان

چرا که شیوه آن ترک دل سیه دانست

ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم

چنان گریست که ناهید دید و مه دانست

حدیث حافظ و ساغر که می‌زند پنهان

چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست

بلندمرتبه شاهی که نه رواق سپهر

نمونه‌ای ز خم طاق بارگه دانست

 

(۱) کسی که راه میکده را یاد گرفت، در زدن و سر زدن به جاهای دیگر را کاری بیهوده می‌داند.

(۲) آنکه پایش به راه میخانه باز شده، به برکت جام می به رفتار ناشایست خانقاهیان پی می‌برد.

(۳) زمانه تاج و کلاه رندی را جز به آنهایی که سربلندی و عزت را در داشتن این کلاه می‌دانند نمی‌دهد.

(۴) کسی که راز دو عالم را از خط ساغر باده خوانده و درک کند، می‌تواند از نقش خاک راه هم اسرار جام جمشید را دریابد.

(۵) بیش از فراخور دیوانگان، بندگی از ما مخواه چرا که پیر، و راهنمای ما فرزانگی را جایز نمی‌دانست.

(۶) دلم از چشمهای مست و سیاه و خونریز ساقی، برای جان خود امان نخواست زیرا به بی‌رحمی این ترک سیاهدل پی برده بود.

(۷) چشمانم از جور ستاره نحس اقبالم به هنگام سحر چنان گریست که ناهید و ماه بدان آگاهی یافتند.

(۸) چه نگاه عارفانه‌یی است آن نگاهی که لب پیمانه را به مانند ماه شب اول و چهره ساقی را به سان ماه شب چهارده می‌بیند.

(۹) داستان باده‌نوشی پنهانی حافظ، نه تنها به گوش محتسب و داروغه که به گوش پادشاه هم رسیده است.

(۱۰) (به گوش همان) شاه بلند مرتبه‌یی که نه سقف آسمان نشانه‌یی از نیمدایره سقف بارگاه با عظمت اوست.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type