غزل شمارهٔ ۴۸۴ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۸۴ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۴۸۴ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی

ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی

به خدایی که تویی بنده بگزیده او

که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی

گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست

بی دلی سهل بود گر نبود بی‌دینی

ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد

آفرین بر تو که شایسته صد چندینی

عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار

ظاهرا مصلحت وقت در آن می‌بینی

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

عاشقان را نبود چاره بجز مسکینی

باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست

که تو خوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرینی

شیشه بازی سرشکم نگری از چپ و راست

گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی

سخنی بی‌غرض از بنده مخلص بشنو

ای که منظور بزرگان حقیقت بینی

نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد

بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد

بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی

تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل

لایق بندگی خواجه جلال الدینی

 

شرح ابیات غزل :

(1) مگر اينكه تو از راه هوس بر لب آب جوي آبي بنشيني وگرنه تمام فتنه هايي كه مشاهده مي كني به پا شده است، بايستي به پاي قامت بلند شده خود بگذاري.

(2) تو را به خدايي كه تو بنده ممتاز و منتخب اويي سوگند مي دهم كه كس ديگري را به جاي اين چاكر قديمي خود انتخاب نكني.

(3) اگر آنچه را كه به عهده گرفته ام به درستي به پايان ببرم بيمي به خود راه نمي دهم. هرگاه پاي بي ديني و نقض عهد اوليه در ميان نيايد، بيدلي و دلدادگي قابل تحمل است.

(4) شرم و ادب تو سبب شد در ميان زيبارويان به سروري و شاهي برگزيده شوي. آفرين بر تو كه استحقاق صد چندين مقام و منزلتي را داري.

(5) از نرمي و صفا و طراوت تو اي گل در شگفتم كه چرا با خار همنشين و مصاحب شده يي؟ بايد چنين باشد كه مصلحت زمان را در اين، تشخيص داده يي.

(6) اگر بر جور و ستمي كه دربان و مراقب تو روا مي دارد صبر نكنم چكنم؟ عاشقان، چاره ديگري به جز درماندگي و بيچارگي ندارند.

(7) حيفم مي آيد كه براي تماشاي گلزار، به سوي چمن روانه شوي زيرا خودت از گل سرخ مطبوع تر و از گل نسرين با طراوت تري.

(8) اي كسي كه بزرگان اهل معني به تو توجه و عنايت دارند، حرفي بي شائبه از اين بنده يكرنگ خود بشنو: …

(9) بهتر آن است كه شخصيت نازنيني با ضميري صاف و فطرتي پاك به مانند تو با مردم بد همنشين نشود/

(10) اين اشك روان كه به مانند سيل جاري است از دل حافظ صبر و قرار را ببرد. طاقتم طاق شد، اي همانند چشم بيننده من (از رقيب من) دوري گزين.

(11) تو با اين لطف و دلپذيري، اي منبع ناز و بي اعتنايي، لياقت و شايستگي اين را داري كه در مجلس بزم خواجه تورانشاه خدمتگزار باشي!

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type