بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه می خورد به غزلهای پهلوی
جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد
زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی
خوش وقت بوریا و گدایی و خواب امن
کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی
چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد
مخموریت مباد که خوش مست میروی
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من بجز از کشته ندروی
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی
شرح ابیات غزل :
(1) ديشب بلبل از شاخه سرو با آواز و ترانه خوشِ پهلوي، خطبه اي از نكته هاي روحاني و عرفاني را مي خواند.
(2) با اين معنا كه بيا و ببين، گل سرخ، آتشي را كه بر موسي در وادي اَيْمَن ظاهر شد، آشكار كرده است تا از درخت گل، آيه توحيد را بشنوي.
(3) پرندگان باغ ترانه ساز و آهنگين كلام و لطيفه گويند. براي اينكه آن بزرگوار با ترانه هاي به لحن پهلوي شراب بنوشد.
(4) براي جمشيد به جز قصه جام جم چيزي باقي نماند و به جز حكايت جام چيزي با خود به جهان ديگر نبرد. بهوش باش كه به مال و جاه اين دنيا دل نبندي.
(5) اين داستان شگفت آور را از بختِ وارونه من بشنو كه محبوب ما با نفس مسيحا گونهِ خود، ما را كشت!
(6) خوشا به دوره فقيري و خواب آسوده بر روي بورياي فقر، چرا كه اين چنين خواب خوشي براي شاهي كه بر تخت سلطنت تكيه زده است فراهم نمي شود.
(7) اشارات فريبنده چشمت، مردم را خانه خراب كرده است مي بينم كه مستانه و خوشدل راه مي سپري، اميدوارم به رنج خمارآلودگي گرفتار نشوي.
(8) دهقان پير چه پند خوبي با پسر خود در ميان نهاد كه اي نور چشم عزيز من غير از آنچه كاشته اي چيز ديگري درو نخواهي كرد.
(9) گويا ساقي سهميه و ميزان شراب حافظ را زيادتر داده چرا كه گوشه و پيچ عمامه مولوي او آشفته و درهم شده است.
پیام بگذارید