منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
(۱) من آن کسی هستم که به جای خانقاه، گوشه میخانه را برگزیده و هر بامداد، پیر میفروش را دعا و دعایی که پیر میفروش میخواند زیرلب زمزمه میکنم.
(۲) اگر بادهنوشی بامدادی مرا ساز چنگی همراهی نمیکند باکی نیست. آه و ناله و استغفار من کار نوای چنگ صبحگاهان را میکند.
(۳) سپاس خدای را که از شاه و گدا بینیازم. نیازمند و گدای در دوست (حق تعالی) برای من حکم پادشاه را دارد.
(۴) منظور و مقصود من از عبادت در مسجد یا مستی و بیهوشی در میخانه رسیدن به وصال شماست. خدا شاهد است که جز این خیال و اندیشهیی ندارم.
(۵) مگر اینکه با کارد اجل، بندهای خیمه وجودم را بریده و آن را ازجای برکنم وگرنه دوری جستن از درگاه و دولت سرای دوست راه و روش من نیست.
(۶) از روزی که روی نیاز بر این آستانه نهاده و به سوی این درآمدم، در دنیای بالا و برتر از جایگاه خورشید سر میکنم.
(۷) حافظ! ما هرچند در ارتکاب گناه از خود اختیاری نداشتیم با این همه شرط ادب اقتضای آن دارد که به گناه خود اقرار کرده و پوزش بطلبی.
پیام بگذارید