آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
(۱) آن سبزه نمکین که همه شیرینی و لطف موجود در دنیا را در خود جمع کرده چشمانش با حالت مستی شراب و لبانش خندان و دلش سرشار از نشاط است.
(۲) هرچند شیرین گفتاری! پادشاه وقت است (تعریض و طنزی به مناسبت بددهنی و زشت گفتاری امیر مبارزالدین) اما آن سبزه نمکین، سلیمان زمانه است که نگین پادشاهی (ولایت عهدی) را در اختیار دارد.
(۳) او خوشرو و با فضیلت و پاکدامن است و بیشبهه همت و اراده پرهیزکاران دو عالم (دم همت مردان پاک طینت دو عالم) را با خود دارد.
(۴) خال جذاب و فریبندهیی که به چهره گندمگون اوست راز آن دانه گندمی که آدم را از راه به در برد درخود دارد.
(۵) یار من تصمیم به سفر رفتن دارد. ای دوستان برای خاطر خدا بگویید (در غیابش) با دل خونین خود چه کنم که مرهم دل من دراختیار اوست.
(۶) این ویژگی او را با که در میان نهم که آن یار سنگیندل ما راکشت در حالی که دم روحبخش حضرت عیسی را با خود دارد.
(۷) حافظ از ارادتمندان توست. او را گرامی دارکه برکت و همت و شفاعت صدها روح بزرگ را با خود دارد.
پیام بگذارید