غزل شمارهٔ ۶

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۶

غزل شمارهٔ ۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را

که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم

مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت

ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی

تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی

دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز

که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

 

 

 

شرح غزل “به ملازمان سلطان که رساند این دعا را”

1.چه کسی به آنها که ملازم خدمت سلطان هستند این دعا را می رساند؛ که به شکر اینکه پادشاه هستی با بیچارگان بی مهری مکن.

2.از مدعی که چون دیو از عواطف انسانی عاریست به خدا پناه می برم؛ شاید آن شهاب ثاقب این ستاره کوچک را یاری دهد.

3.نگار من، اگر مژه سیاهت با اشاره دستور قتل ما را داد؛ متوجه فریبکاری او باش و کار غلط مکن.

4.وقتی گونه ها را بر افروخته می کنی دل خلق عالم را می سوزانی؛ برای تو چه فایده دارد که با مردم مدارا نمی کنی.

5.تمامی شب را به این امید می گذرانم که نسیم صبح از آشنایی برایم پیام محبت بیاورد، تا مایه نوازش و تسلای خاطرم گردد.

6.محبوب من چه قیامتی براه انداختی که چهره مثل ماه روشن و قد و بالای مثل سرو دلربای خود را به عاشقان نشان دادی.

7.به خدا قسمت می دهم که به حافظ سحر خیز جرعه ای شراب بده؛ زیرا دعایی که صبحگاه در حق شما کند موثر و مستجاب خواهد شد.

 

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type