غزل شمارهٔ ۶۳

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۶۳

غزل شمارهٔ ۶۳زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست

چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

آن جا که کار صومعه را جلوه می‌دهند

ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست

هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست

 

 

(۱) با اینکه کسی روی تو را ندیده، هزاران نگهبان و مراقب داری و در حالی که هنوز چون غنچه نشکفته می‌مانی صدها بلبل عاشق گرد تو می‌گردند.

(۲) آمدن من به کوی و برزن تو چندان شگفتی ندارد، هزاران آواره چون من در این دیار گرد آمده‌اند.

(۳) هرچند از تو دورم که خدا کند کسی از تو دور نباشد، اما آرزوی این را دارم که بزودی به وصال تو برسم.

(۴)در مذهب عشق، میان خانقاه و میخانه فرقی نیست که در همه جا پرتو نور محبوب جلوه‌گر است.

(۵) در صومعه، آنجا که با جلوه‌گری و سرودخوانی به کار عبادت می‌پردازند قانون شریعت دیر راهب و نام و شمایل صلیب حاکم بر عبادتگاه است.

(۶) کجاست آن عاشق صادق که محبوب به او عنایت و توجهی نکرده باشد؟ ای بزرگوار درد و درمندی نمی‌بینم و گرنه طبیب معالج وجود دارد.

(۷) حافظ بی‌سبب و از روی بی‌ دردی این همه ناله و فریاد نمی‌کند پای سرگذشتی عجیب و پیش‌آمدی غریب در میان است.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type