یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست
باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه کیست
میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
(۱) خدایا! جویا شوید که این شمع روشنیبخش دل که آتش در جان من افکند از کدام خانه و عزیر ودلربای چه کسی است؟
(۲) (او) اکنون ویرانگرو بر باد دهنده دل و دین من است (باید دید) تا هم خوابه و هم خانه چه کسی است؟
(۴) برای خاطر خدا بپرسید که با اجازه چه کسی میتوان از شرف همنشینی و مصاحبت این شمع تابنده نور خوشبختی برخوردار شد؟
(۵) هرکسی در گوش او وردی میخواند و سخنی مینشاند و آشکار نیست که دل ساده و بیپیرایه او به سوی چه کسی تمایل دارد؟
(۶) خدایا! این شاه وارث ماهروی زهره پیشانی گوهر یکتا و بیهمتای کیست؟
(۷) (به او) گفتم بیوجود تو وای بر دل دیوانه حافظ (و او) در حالی که تبسم استهزاءآمیزی بر لب داشت آهسته پرسید که دلت دیوانه چه کسی است؟
پیام بگذارید